داستان راستی و کژی

خواب های طلایی معروفی
دروغ و دونگ و جفنگ باب شد
ز هر سو دروغگویی آزاد شد
ندارد نشانی کژ و راستی
فقط از دو گوشت همان بشنوی
ترا شرم آید بگویی دروغ
نبینی ز گنداب نور و فروغ
بهر خصلتی مردم عادت کنند
بعید است از آن کندن دل کنند
چو کج رفتن آسان بیاید بدست
همه کجرو آیند ز بام و ز پست
چو خیری نبینند از راستی
همه کج روند بی کم و کاستی
که تاریخ دارد هزاران نشان
ز سستی و از رخوت مردمان
اگر رسم گردد مرام درست
ز حسنش نگردند مردم سست
اگر شرم ناید چپاولگری
ز دستت بگیرد ولو چاکری
زمانه به فرهنگ نیک و بدست
که تاریخ گوید چه پیش آمده ست
اگر بد کنیم بد ببینیم زود
چنین ثروتی را نیابی تو سود
چنین است رسم کژ و راستی
تو مختاری زین دو کدام خواستی
18/5/90

.

یک دیدگاه دربارهٔ «داستان راستی و کژی»

  1. نام ارسال کننده : دکتر آرزو صفایی تاریخ ارسال نظر : ۱۳۹۱:۳:۲۵ سلام جناب حیاتی
    خواندم و بسیار دوست داشتم سروده تان را
    نویسا باشید
    درود خانم دکتر صفایی
    تشکر می کنم از حوصله و مهربانی شما
    ارادتمند : حیاتی ۲۵/۳/۹۱
    سایت شاعران پارسی زبان

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.