از نفس بپرهیزی و تا عشق بر انگیزی
با نفس نه خوش باش و نه غمگین فقط شک و گمان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
از “خود” هر آن دیدی و در حافظه تصویر کشیدی
در ذهن تو آن خاطره و نقش بماند ، قاضی تو آن است
این خاصیت ذهن غریزی و از آن نیست مجرای گریزی
زین مخزن لبریزهمان درد و ورم محنت و غم در فوران است
آن چیست که پیدا و نهان ساکت و آرام و تو غافل
آن عشق ̗ خدائیست که در ذات تو بنشسته واو صاحب آن است
از نفس بپرهیزی و تا عشق برانگیزی و آرام بگیری
این مرحمت و راه رهائیست کان ماهیت جان جهان است
15/8/94