مردم سالاری

چرا اینجا مردم سر به راه اند؟
به فکر صنعت و رشد و رفاه اند؟
به دانشگاه و علم و کار و صنعت
شب و روز در تلاش و عشق و خدمت؟
خوشی و ناخوشی را می شناسند
به ظاهر یا که باطن یک لباسند
رئیس کشور و یک فرد ساده
ندارند بهر هم فیس و افاده!!
همه در کار کشور هوشیارند
به منصب ؛ نام و قوم کاری ندارند
محیط کارشان با خانواده
به آرامی و شادی خوب و ساده
زمان کار و خدمت در تلاشند
به فکر مشکل شخصی نباشند
هر آن کاری به وقت خویش نیکوست
به بارش ، باد و باران در تکاپوست
به ارزشهای دنیا پاسدارند
خدا را در کنار خویش دارند
چنان فرزند پاک و خادم هستند
به هر دنیا که باشند مست مستند
زن و مردانشان فرقی ندارند
حقوق اجتماع را پاسدارند
به حیثیت شرافت همجواری
همیشه صادقند در رستگاری
خوشا بر حالشان عشق آفریدند
بهشت جاودان اینجا خریدند
28/12/95
سیدنی استرالیا

ایران

کشور  دیرین  ایران   مردمانی  ماندگار

در پی تحصیل و کارند ساختاری استوار

کوچه و بازار وشهر و روستاهایش هنوز

در روابط چون دژی محکم قوی و پایدار

مردمانی  عاشق  و همدل  برای زندگی

در غم و شادی شریک و دوستی ها برقرار

در قلوب  مردمانش  قلب  میهن  می طپد

دست همکاری بهم دادند بهر اجرای کار

مردم دیرین ایران صاحب تاریخ و رسم

در قوانین و نظام و دین و رای و اختیار

حال گر دشمن بخواهد قصد ویرانی کند

دیر و زود یابند اورا ، می کندش تارومار

گر  وطن  آزاد  باشد  ما  همه آزاده ایم

بی وجود روشنش هرگز نباشیم رستگار

دین ما ایمان ما باشد وطن در این جهان

بی وطن یعنی ضلالت ، تیره بختی ماندگار

گر تو هم ایرانی هستی آبرویت میهن است

در  رهش  باید بکوشی  با دلی  پر افتخار

8/3/95

پدرام و تیاشا

پدرام و تیاشا

یکی ” مینا” یکی  “حشمت”  شدند  تسلیم یک وصلت

به   دست   خالق   یکتا   گرفتند   راه   این   وحدت 

تو ” میرانی ” و من ” حشمت” یکی ” مینا” و ” مارینکا”

خداد  داده   دو گل  اهدا  یکی  ” پدرام ”  و  ” تیاشا “

تویی ” اسلوونیایی ”  ؛  منم  یک  فرد  ” ایرانی”

که ؟ داد  پیوند ، بین  ما ، نه من دانم نه تو دانی ؟

خداوند  مصلحت   دانست  که  از  دو  نقطه  دنیا

زناشویی  به   پا   گردد  به  “پدرام”  و “تیاشا”

نباشم  من   به  حق   کافر  منم   سرمنشاء   داور

تو  هم  هستی  مثال  من  به  یزدان  مومن و یاور

تو ” میرانی ” و من ” حشمت” یکی ” مینا” و ” مارینکا”

خداد  داده   دو گل  اهدا  یکی  ” پدرام ”  و  ” تیاشا “

26/2/95

بهاران

بهاران

بهاران       
بلبل به آواز و قمری به غزلخوانی
بیدارشده صحرا از خواب زمستانی
جاری شده از چشمه آن مظهر آبادی
آب مایه ی جان ما با غرش و فریادی
پاشیده شده سبزی سرتاسر کوهستان
گلها به هزاران رنگ ، بوی خوش و عطر افشان
دنیا به دل ما ریخت غمها به فراوانی
باید برویم صحرا ، درمان بشود آنی
تنها منشین غمگین در گوشه این ایوان
گردد شب ما پایان با صاحب کوهستان
هر دیده گلستان دید شد گلشن آبادی
پنهان شده در ایوان ، هرگز نکند شادی
صبح است و بهاران است بر خیز که جان بینی
با ما به گلستان آ ، آنجاست ، که خدا بینی
25/2/95

مهربانی

شدم بینای دل از مهربانی

نمی جویم  طریق ̗ ناتوانی

به صحرا و سرابش دل نبستم

 به  نور و آفتابش  پای بستم

 به لذت های دنیا  خو  نکردم

به غوغایش ره ،همسو نکردم

غریق شوکتم در خانه ی دل

به مستی می و میخانه ی دل

نهانم تابشش از تابش  جان

چو خورشید از فروزانی دهد جان

خوشم با ناخوشی و شادمانی

کزین اضداد می جویم جوانی

 خراب ̗ مستی و بی حاصلی را

نرفتم  راه  و دور باطلی  را

صراط مستقیمم  شاه  خوبان

منم در آستانش شاد و خندان

کنار دیگران آرام  و راحت

به یاران داده ام دست رفاقت

نباشم قاضی و گویم قضاوت

به دام” من” بیفتم  تا قیامت

“منیت” حاصلش بیماری جان

بمیرد  ذره  ذره  تا  به  پایان

جماعت دام” من” را چون بسازند

در این  زندان و بد بختی  بسازند

ندارند چاره ای جز درد ومحنت

نبینند  روزگار  با  طراوت

اسیر زرق و برق  روزگارند

در این آشفتگی ها بی قرارند

نمی دانند خرد در جان آنهاست

که نادان خرد یک عمر تنهاست

متاع و ملک و مال و جاه و دنیا

به  نا پایندگی ها  ، گشته  بر پا

18/2/95

 

گرامیداشت روز معلم

گرامیداشت روز معلم

از معلم شد بنای کاخ آموزش به پا

پرورش آمد پدید و علم دانش هر کجا

کودکی بودیم نادان ، ناتوان و سر به زیر

از مربی می رسید نور توانایی ما

تربیت گر یافتیم در روزهای مدرسه

او معلم بود میداد  درس رفتار و وفا

در دبیرستان ما کم کم  شدیم اهل عمل

می گرفتیم از دبیران رمز و راز رشته ها

تا به دانشگاه رسیدیم و شدیم جویای علم

علم ما شد تجربه بهر مشاغل کارها

حال اگر بیکار هستیم یا به جایی شاغلیم

از معلم شاکریم ومقامش هست در دلهای ما

12/2/95

 راه مردم

مردم ̗  ایران  هستند   مردمی   درد   آشنا

برنمی تابند و می جویند ،درستی ،صدق را

صبرشان چون صبر ایوبست و آگاه و قوی

می گذارند  دست دشمن باز، تا  که گردد منزوی

اعتمادی هم نخواهند داشت به تشکیلات و حزب

هر کسی  با  حزب   آمد   عاقبت   شد   منقلب

کار ̗ روشنفکر و دانشجو ، مخالف  یک  طرف

کار ̗ مردم  خویشتن داری ، صبوری  بی طرف

هر حکومت چون در ایران بر سر کار آمده است

بی حضور و نقش مردم  نادم  و شرمنده   است

رفته اند  و  برده اند  اموال   مردم    بی شمار

آنچه  از  آنهاست  خفت  ،  صبر مردم   پایدار

بار کج هرگز نخواهد رفت  به  مقصد  هوشیار

آنچه  می ماند  عدالت  ،  دادخواهی    استوار

15/4/95

جایگاه امروز ما

جایگاه امروز ما

من  نمی گویم  از   تو  بهترم

در  میان   همقطارانم   سرم

صاحب  جاه  و جلالی نیستم

لیک می دانم چه هستم کیستم؟

تو به فکر تعطیل حسب ̗ اتفاق

بر سر کار آمدی  پر  طمطراق

میز و تخت و دفتر کارت بدان

نیست در شان تو حق مردمان

امتیازی  هم  نداری در  مرام

می زنی بر شوربختان  اتهام

کاردان  و  با  لیاقت  نیستی

صاحب عقل و درایت نیستی

بخت و اقبالت ترا سرور نمود

دولت ومال ومنال بر تو گشود

فارق التحصیل شده خانه نشین

نیست کاری تا نگردد شرمگین

بعد عمری زحمت درس و کلاس

ول بگردد هر کجا و آس و پاس

شغل  دلالی   و  واسطه   به  راه

روز صنعتگر چون شب ها سیاه

کشوری که مردمان  و ناظمش

در نزاع و در جدال و کشمکش

هیچ   آبادی   نگردد     پایدار

نیست  ایمانی  بر  اجرای  کار

روستاها ، شهرها  مثل  همند

ریشه خود را به نوبت می زنند

پول و ثروت دخل و خرجش دولتی

نیست  ملی  ،مردمی ، ملیتی

بودجه هر سال  تعیین می شود

خرج لبنان و فلسطین  می شود

کوچه ها و سازه ها  و شهرها

عمر کوتاهش چو عمر گربه ها

عمر آسفالت هست یکسال ودوسال

چاله  چوله  گشته  از  دم   پایمال

مزرعه ، از  درد  بی  آبی   خراب

چشمه ها  از  بارش  کم  در عذاب

هر  کجا  در  دره ها  سد  ساختند

بر   طبیعت    تاختند   و   باختند

گندم و جو،  لپه  و ماش  و نخود

خسته شد دهقان و ̗شت از یاد  ۥرد  

کو برنج صدری آن شاهکار بی زبان ؟

هست  برنچ چینی و هندی میان  سفرمان!

ما که سرهم کارهستیم پیش خود صنعتگریم !!

واشر و ماسوره از چین و ماچین می خریم ؟؟

صنعت  خودرو  برای ما شده  یک  افتخار

یک مدل ، ده ها مدل،در صف خریداران هزار!

یک دستگاه از مدل هایش استاندارد نیست!

نمره استانداردهایش می شود ازصد بیست!

ارتباط   ما  و کشورهای   دیگر  ناصواب

نیست از روی درایت سرسری و بی حساب

ما به هر شکلی خود را خودکفا دانسته ایم

در عمل با خود فریبی راه خود را بسته ایم

خود کفا هستیم چون داریم  معادن  بیشمار

می فروشیم هرچه هست آیندگان ما را چکار؟؟

هر جناح و قدرتی در فکر مردم نیست ، نیست

فکر آنست تا بگوید او رسول و مردمیست

مردم  از ناکاری  دولت  صبوری می ۥنند

منتظر هستند ببینند کی شهان دل می ﻜˊنند

آنچه برجا مانده است از کشور جمشید جم

فقر ،  بیکاری ، تورم ،  ناتوانی ، لاجرم

8/2/95

روز پدر همکاران قدیمی ایران ترانسفو

روز پدر همکاران قدیمی ایران ترانسفو

صاحب نظر صنعت و همکار قدیمی ̗رد آمده با هم در این روز پرآواز

تبریک بگویند در روز پدر ، عشق به همدیگروتقدیر از ایران سرافراز

جمعی  که  در  صنعت  ̗ برق منشا ء و بنیان چنین  ، کار عظیمند

با  تجربه  در  صنعت  برق ، تولید ̗  ترانس ، جملگی از بهترینند

در  جنگ  تجاوز گر  دشمن ، همه  با  همت  و همکاری  و یاری

مشغول به تولید شب و روز شدند بی غم  و کمبود و داری و نداری

در سردی و گرمی محیط کارگران گرم به تولید و تلاش وپیاپی به جنبش

یاران دگر همقدم و یاور با ارزش و همراه دراین راه پر زحمت و کوشش

از پایه گذاران قدیمی مهندس اسدی هست که مقامش همیشه گرامی است

با  همت  او گشت  ترانسفو  ایستاده  بر پا  که  خود  کار  عظیمی است

در  رهگذر  این صنعت  پر ارج  و گرانقدر  دگران  هم  بسیار  عزیزند

یاران ̗ شهید ، کارگران ، کارکنان  و  خدمات  همواره  سالار  و شریفند

باید نظری کرد به یار دگری ، مهندس مظفری مدیر عامل آن دوره و صنعت

در جنگ  و فقدان سرمایه  گرفتاری ̗ دولت  می کرد هدایت صنعت  به  درایت

از بانی و بنیان گذاران قدیمی ، چند بگویم ، مهندس پیروی و صالحی ما

از  شخصیت  و ارزش  بالا  که داده خداشان  به آنان ، بسی ، همت والا

هر قدر بخواهم از منزلت یاران ̗  ترانسفو بگویم ، خدایی نتوانم ،  معذورم  و نادان

می بوسم، دستان پر زحمت و با وحدت یاران جوانم ، در این صنعت با ارزش ایران

3/2/1395

 

هرچه امروزست فردا هم بپاست

هرچه امروزست فردا هم بپاست

ما به دام رنج و در بند فنا

کو  آبادی  و  آزادی  ما

طالع ما را نوشتند از ازل

گرد ناکامی و کار  مبتذل

تا ز حق گفتیم قربانی شدیم

در درون خویش زندانی شدیم

 روزمان شد چون شب هامان سیاه

نیست محرابی به آن جوئیم پناه

ثروت و سرمایه ها  گردد  هدر

می رود از دست مردم  بی اثر

می شوند هر روز مردم بیشتر

در  فقیری  و نداری  محتضر

هرکه بامش بیش برفش بیشتر

از   برای   صاحبان    مقتدر

هیچکس خواهان این بنیان نبود

بی ثباتی راه این زندان گشود

خادمی  بودیم  همدل همزبان

با  مروت مهربان  همداستان

حال  بنگر ما همه  مثل  همیم

چون بهر سازی در رقصیدنیم

مجلس مطرب چون  آید  به  سر

می شود آهنگ و سازش بی اثر

گر همین امروز رویم بر راستی

می رود فردا  ،  تباهی ،  کاستی

گفت حکیم آینده در امروز ماست

هرچه امروزست فردا هم بپاست

27/1/95