چرخ گردون
می سپردیم دل به مهر چرخ گردون سال ها
تا کجاها می رود فرجام نام و منصب و احوال ما
امتحان زندگی خوب و بدش برجان ما معلوم نیست
روزگاری در مقامی عاقبت در بستر تاریک گورستان ها
گر شوی دلشاد برقول و قرار آسمان
می ﻜˊﻨد از ریشه توفان خانه ها و کوچه و بازارها
گر بمانی در غم رنجوری و دلواپسی ها بیقرار
روزگارت می شود تیره تمام روزها و ماهها
چرخ گردون بر مراد ما نمی گردد دمی
شادمانی کم رسد ، غم می رسد خروارها
دوستی ها این زمان شالوده اش برعشق نیست
بی وفایی ، خود نمایی ، می کند بیدادها
داشتم با خویشتن با درد جان خلوت کنم
نیست بر بیماری ̗ دل ، چاره این رفتارها
21/9/94