چرخ گردون

چرخ گردون

می سپردیم دل به مهر چرخ گردون سال ها

تا کجاها می رود فرجام نام و منصب و احوال ما

امتحان زندگی خوب و بدش برجان ما معلوم نیست

روزگاری در مقامی عاقبت در بستر تاریک گورستان ها

گر شوی دلشاد برقول و قرار آسمان

می ﻜˊﻨد از ریشه توفان خانه ها و کوچه و بازارها

گر بمانی در غم رنجوری و دلواپسی ها بیقرار

روزگارت می شود تیره تمام روزها و ماهها

چرخ گردون بر مراد ما نمی گردد دمی

شادمانی کم رسد ، غم می رسد خروارها

دوستی ها این زمان شالوده اش برعشق نیست

بی وفایی ، خود نمایی ، می کند  بیدادها

داشتم با خویشتن با درد جان  خلوت کنم

نیست بر بیماری ̗ دل ، چاره این رفتارها

21/9/94

.