ما چه داریم و چه می گوئیم و می نازیم از آن؟
جهل و بی عقلی و بیماری وغفلت که ندارد پایان!
چون به دنیا و مردم خردورز جهان می نگریم
ما چو یک کودک پابند نوازش همیشه نگران
گاهگاهی سخن از مردم تاریخ و هنر می گوئیم؟
بهر بالیدن و نازیدن و افکار پریشان و جوان
گیرم این عین حقیقت همه جا بود ولی آثارش کو؟
گر ، داری سخنی یا قلمی یا قدمی بنما تو نشان
چشم ̗ جان باز کن و چند ، اطراف جهان را بنگر
صنعت و دانش امروزی تو کو کجا باشد بمیان؟
چون که در خواب هزاران ساله در بند هستیم
کی بیدار شوند این همه غافل هست تردید و گمان
7/4/93