رفتن از طارم مهیا سوی ماسوله دل ̗ ما
جمع ̗ یاران شد فراهم تا رسید آن روز زیبا
غرق ̗ شادی سینه ی ما همچو قلب ̗ کودک پر شور وغوغا
می طپید و بی قرار از فتح ̗ کوهستان و از گلزار و صحرا
می سپردیم پای خود را در میان صخره و دیوار سنگی
راه گاه دشوار بود و گاه هموار چون رفیق ̗ همره و هم مونس ما
ما به میل ̗ جان نوشیدیم ، آب ̗ سرد ̗ چشمه ساران
در پناه گرمی خورشید خوابیدیم ، جان پناه و فرصت ̗ آرامش ما
ما شنیدیم نغمه های شاد ̗ بلبل شعر و موسیقی باران را فراوان
در کنار گرمی آتش نشستیم گرمی ̗ اش برکند خستگی را از تن ما
ما سراغ ̗ خواب خود را از نوای رود و کوهستان و صحرا می گرفتیم
خواب ̗ خوش ما را به رویا می رساند ، از شام و تا صبح ̗ فردا
ما به جنگل های ماسوله رسیدیم ، شاد و خرم چون پرستو
همچو دلداری که می خواهد ببیند ، صورت ̗ محبوب خود را
4/3/93