دست فروش کوی و برزن

چو گذشتی از دیارم سفری به کوی ما کن
نگهی به دست فروش دوره گرد ِ زیر پا کن
که ازاین ظاهر زشتم بنگر به وضع و حالم
توبخوان مرا بسویت فرجی به شام ما کن
به خدا قسم نبودم سر و دست و پا شکسته
شب فقر بلاکشم کرد و، تنم ز بند وا کن
همه جای این دیارم همچو من هزار باشد
ز خرابه ها ندانی و نظر به کومه ها کن
چه کسی روا بداند که توان ما نداند
شب تار ما نبیند ، لب ِ موعظه رها کن
اگر عا جز و اسیرم غم فقر کرده پیرم
سر شادمانیم مرد، کم ، نمک به زخم ما کن
بی گمان ثواب دنیا به شفای دردمند است
به نشان آدمیت خدمت ِ خلق خدا کن
تو توانا و سلامت نه غمی نه شام تاری
غم و رنج ما غریبان به حضانتی دوا کن
ز کرم خدای عالم بدهد هزار نعمت
یک ، از آن ، خان کرم را سوی دست بینوا کن
کیست محتاج نباشد به برادری و یاری
در ِ احسان و کرم را ، یارب به ما عطا کن
22/2/91

veniz
veniz
.

یک دیدگاه دربارهٔ «دست فروش کوی و برزن»

  1. نام ارسال کننده : دکتر آرزو صفایی تاریخ ارسال نظر : ۱۳۹۱:۳:۲۱ سلام جناب حیاتی گرامی
    بسیار روان و دلنشین سرودید
    دست مریزاد
    درود خانم دکتر صفایی
    ممنونم . شکیبایی و محبتتان پایدار باشد.
    ارادتمند : حیاتی ………۲۵/۳/۹۱.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.