دیروز و امروز

دوش دوش ملودی قدیمی مهسا
آپارتمان یک تمثیل است.این تمثیل در واقع جای وطن را گرفته است البته نه برای همه. موطن که همه خواسته های ماست ،فرهنگ ،اقتصاد؛سیاست ، دین ،زبان ،نژاد و… و بدون آن ما هویتی نداریم امروز فراموش شده و بگوشه ای افتاده است .ما سرگرم خود شده ایم و این مشکلات از زمانی شروع شد که پس از فراموشی وطن ، ما گرفتار خود شدیم.نجات ما در وطن و یکپاچگی ماست .
این آپارتمان که موطن ماست
سرای شادی و ناشادی ماست
در داخل آن گشته مهیا
هال پذیرایی مطبخ زیبا
کفپوش های آن به رنگ قالی
رفت زیلو و قالی به کناری
آرامش این خانه محالست
در هر طرفش قیل و قالست
در گذشت های نه زیاد دور
خانه ها کمی بزرگ و پر نور
بودند همه از کوچک و مهتر
یک یا دو اتاق بنود بیشتر
اهل خانه بودند مهربانتر
در کنار هم شاد مان تر
از احوال هم با خبر تر
در یاری بهم با وفا تر
خانه ها درش به روی هم باز
محله ها فراخ ازاد و دلباز
همه همسایه ها یار و وفادار
در ناخوشی ها مثل پرستار
هر کوچه برای خود سری بود
بهر رتق و فتقش وارسی بود
اتحاد بین اهل کوچه
آگاه در ضعف محله
گر انجمن یا مجلسی بود
آن جمع برای چاره ای بود
در شادی و غم نبود فتنه
در ترک گناه بود راه توبه
در روز عزا و سوگوای
یکدل همه در بی قراری
در روز نشاط و شادمانی
رقص آمده هر پیر و جوانی
هر پنجره ای بروی مهتاب
در تابش نور خوش آفتاب
بازی الک دولک یا هفت سنگ
در دشت وسیع می شد هماهنگ
شب ها خوابیدن رو پشت بام ها
با عشق و امید به صبح و فردا
عا شق شدن های نو جوانی
نامه های عشقی و نهانی
احترام گذاشتن به بزرگان
گوش جان سپردن به حکیمان
انزجار خلق از مفت خواران
اشتراک و کار با کاردانان
فرزند از پدر فرمانبری کرد
معلم بر شاگرد مهتری کرد
از علم و عمل حمایتی بود
اجرای عمل بهبودی و سود
معلم درس می داد بی کم و کاست
ز شاگردان فهم درس می خواست
دریغا آن صفا و آن غنا رفت
کنون آشفته ایم و دست رو دست
نمی یابی دگر آن شور و شادی
نمی کنی ز احوالم تو یادی
نبینی دوستی رحم و مروت
ببینی دشمنی نیرنگ ونفرت
برادر با برادر در رقابت
رقابت بر سرآمال و شهوت
رفاقت ها گرفت رنگ زمانه
رفیق پول و ثروت شد بهانه
به دستت ار نباشد کاروباری
تو درعزت نه ای هست خواری
اگر دانشور و عالی مقامی
به تامین معاشت در بمانی
اگر دلال و کاسب کار باشی
به زودی صاحب اموال باشی
اگر استاد مکر و حیله هستی
ره صد ساله را یک روزه بستی
اگر شرمت بیاید مفت خواری
به سختی و مرارت کار داری
دریغا وضع ما عین شرنگ است
خوشی و نا خوشی هامان دو رنگ است
اگر پایان بدانی کار اینجا
ترا یکسان بیاید زشت و زیبا
نداری تاب سختی را کشیدن
شود عمرت سراسر رنج دیدن
اگر دنیا همین دنیای ما بود
دگر این زندگانی بی بها بود
بدان اینجا فقط یک امتحان است
بشر مختار خیر و شر آن است
شود با مهرو نیکی صبح شب کرد
ویا با کینه توزی ها سحر کرد
وطن آغاز مهر و دوستی هاست
نبودش سلطه شوم بدیها ست
ترا باشد کدامین راه جویی
خرد ورزی فضیلت راست گویی
رذالت کینه جویی دشمنی ها
خیانت یا جنایت برتری ها
در این خانه برهر نقش باز است
و ما در خواب و این شب ها درازست
8/7/90
.

خوشنویسی

DOC
این قطعه شعر به خط نستعلیق خودم در نمایشگاهی در شهر پرث استرالیا درفوریه سال2011 به نمایش گذاشته شد..