ندانستیم

صدا کن مرا مهر پویا
برای مرگ آزادی دهان بسنتد ندانستیم
گرفتند حنده از لب ها و گریاندند ندانستیم
به ظاهر راستین بودند ولیکن اندرون تیره
مصیبت خانه کردند زندگی بر ما ندانستیم
ندایی سالها می گفت که کمتر گول آنان خور
به ما کوران ساده دل ریا کردند ندانستیم
تو جان خویشتن دادی و یادت ماند در دلها
کنون امروزبه آثارت ریا کردند ندانستیم
برای ساختن کشور همه بودیم به هم یاور
ببینی ناجوانمردی به پا کردند ندانستیم
خدایا جایگاه ما نه این اوضاع ویران بود
به مردم نام بد نامی نهادند و ندانستیم
برای غارت ملت ببردند گوی هر سبقت
فزون در فقر و نا داری رسیدیم و ندانستیم
به هر دینی و آئینی زدند مهر بی دینی
چنین بی دین و ایمانان ستودیم و ندانستیم
هر آنکه کرد با زحمت زمین و مزرعه آباد
به خیل و جمع بیکا ران کشاندند و ندانستیم
نه دانشگاه نه صنعت نشد سرمایه ملت
هر آن آباد شد نابود بدیدیم و ندانستیم
در این احوال آینده کند بر ما قضاوت ها
که کردیم سازگاری ها به حاکم ها ندانستیم
هزاران سال دیگر هم اگر اینگونه ره گیریم
چه حاصل می شود ما را آنهم ما ندانستیم
10/8/89

.