دوست آزاری و دشمن پروری

الموت
تمشک دریاچه اوان

می شناسم من تو را اندر گذار سالها
دردهای مشترک پیوند داده جان ما
حال دشمن با توان ومنطق خیره سرش
مانع هر وحدت و قصدش جدا سازی ما
هر چراغ روشنی و نور بر پا شد کنون
رو به خاموشی نهاده در چنین حال و هوا
این به ظاهر دوستان و به باطن دشمنان
نیستند ازسنخ ما و فتنه ها کرده به پا
ما همان فرزند کار و عشق بودیم و جهاد
لیک ما را رانده اند از وصلت آن سالها
ما به آب و نان اندک سفره های بی ریا
شاد بودیم و وارسته در صلح و صفا
خانه های کوچکمان جای مهرو دوستی
با همه همسایگان بی رنگ بودیم و ریا
چشم یاری بسته اند تنها و بی کس کرده اند
یار باشند ناکسان را طی کنند این ماجرا
من اگر زخمی تو باشم بیابم مرهمی
لیک زخم دشمنان را نیست درمان و دوا
دوستان با وحدت و یاری بیابند راستی
دشمنان در کوششند تا کج کنند این راه را
دشمنان با مردم آزاری و ایجاد نفاق
عهد وپیمان بسته اند تا بشکنند پیمان ما
سال های رنج بردن دادن صد ها شهید
شد مهیا دفع دشمن ملک و ملت شد رها
انتظار مابه وحدت بود و صبر و دوستی
چند صباحی بود و یادش ماند در دل های ما
روز بهروزی رسد روزی ببینی آن زمان
شادی و خنده بر آید از سرا و خانه ها
مشکل ما دوست آزاری و دشمن پروری
ما بدین اوصاف باید طی کنیم راه خطا
دوستان باشند پرچم دار آئین و خرد
دشمنان باشند ویرانگر به عقل و دین ما
مردمان سر زمین ما باشند خردمند و شهیر
جای پای صالحان دارند نباشند بی نوا
گر به دنیا بنگریم و مردمان نیکبخت
جمله با هم در تعامل مردم بی مدعا
19/6/89
.