تجاوز

شادی ای دخترکم غمت مرا مجنون کرد
چگونه باید این زهر ز سینه ات بیرون کرد
سراسر کودکیت شرارت و ظلم و تجاوز
باید اجرای تقاصت از پدر ملعون کرد
پدر و مادر تو مایه ننگ و فضاحت
باید این بی شرفان پیکرشان در خون کرد
دست بی رحم تجاوز زده بر روح تو خنجر
مانده این زخم بیادت نتوانش برون کرد
حق تعالی نگذارد بی تلافی بگریزند
هم تجاوز گر و قاضی هر که آهنگ سکون کرد
مردم و مذهب ما نکنند رحم به بی رحم
به سزایش برسانند آنکه جامت پر خون کرد
تو که در سن طراوت طعم شیرین نچشیدی
شده زندانی ظلمت بچسان شر نگون کرد
هر که این ننگ ببیند باید از خویش براند
بشر وازده از عقل و دیانت می تواند چنین کرد
ما به امید عدالت شرف و عقل و درایت
تا دگر باره نبینیم هیچ انسان چنین کرد.
1/4/ 90
.