پند

* *پند اول
.بوقلمونی،گاوی بدید و بگفت: در آرزوی پروازم اما چگونه ، ندانم
گاو پاسخ داد: گر ز تپاله من خوری قدرت بر بالهایت فتد و پرواز کنی. بوقلمون
خورد و بر شاخی نشست. تیراندازی ماهر، بوقلمون بر درخت بدید، تیری بر آن نگون
بخت بینداخت و هلاکش نمود
نتیجه اخلاقی
با خوردن هر گندی شاید به بالا رسی، لیک در بالا نمانی
پند دوم
گنجشکی از سرمای بسیار قدرت پرواز از کف بداد و در برف افتاد. گاوی گذر همی کرد
و تپاله بر وی انداخت. گنجشک ز گرمای تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد. گربه
ای آواز بشنید، جست و گنجشک بدندان بگرفت و بخورد
نتیجه اخلاقی
. هر که گندی بر تو انداخت، حتماً دشمن نباشد
.هر که از گندی بدر آوردت، حتماً دوست نباشد
.گر خوشی، دهان ببند و آوازبلند مخوان
پند سوم
خرگوش از کلاغی بر سر شاخه پرسید
که آیا من نیز میتوانم چون تو نشسته ، کار نکنم؟
کلاغ پاسخ داد: چرا که نه
خرگوش بنشست بی حرکت
.روباهی از ره رسید و خرگوش بخورد
نتیجه اخلاقی
. لازمه ی نشستن و کار نکردن بالا نشستن است
پند چهارم
برای تعیین رئیس، اعضاء بدن گرد آمدند
مغز بگفت که مراست این مقام که همه دستورات از من است
سلسله اعصاب شایستگی ریاست، از آن خود خواند
که منم پیام رسان به شما، که بی من پیامی نیاید. ریه بانگ بر آورد: هوا که
رساند؟ … من!!! بی هوا دمی نمانید، پس ریاست مراست. و هر عضوی به نحوی مدعی،
تا به آخر که سوراخ مقعد دعوی ریاست کرد، اعضاء بنای خنده و تمسخرنهادند و مقعد
برفت و شش روز بسته ماند. اختلال در کار اعضاء پدیدار گشت. روز هفتم، زین
انسداد جان ها به لب رسید و سوراخ مقعد با اتفاق آراء به ریاست رسید
نتیجه اخلاقی
.چون لازمه ریاست علم و تخصص نباشد، هر سوراخ مقعدی ریاست کند

.

هیلا چه بی وفایی

هیلا چه بی وفایی
روز تولد تو سر زد سرود شادی
واشد غنچه شد گل در صبح نو بهاری
پاشید سرخ گل عطر اطراف خانه ما
پروانه شد سرمست آواز خوان قناری
سر تا به پای ما شد رقص و شعر و ترانه
رنج و غم زمانه با ما نداشت کاری
رویت چو ماه تابان روشن نمود شب ها
آوای خنده هایت در هر کران جاری
بردیم رنج فراوان تا تو شدی نو جوان
شکر خدا نمودیم با روی چون تو ماهی
تو با سعی و کوشش استاد درس و ورزش
ما سر بلند بودیم دنیای با صفایی
در روزهای با تو فکر سفر نکردیم
فکر سفر تو کردی هیلا چه بی وفایی
حالا چگونه باید بی تو در این منزل
عشق و امید باشد شورو نوای تاری
این را بدان جانا جایت همیشه خالیست
در جای جای این شهر کوی و دشت و کناری
ما و تمام یاران با یاد تو بگوئیم
هیلای ما جوان رفت در یک صبح بهاری
این زندگی سراسر مرگ و غم عزیزان
دنیا و هر چه بینی نمی ارزد به کاهی
حیاتی 22/2/90.

در سوگ هیلا

راپسودی ارمنی معروفی
هیلا

هیلا تو سحر رفتی به دلم داغ نشاندی

تا ابد زار بنالد دلم از درد جدایی

دوستانت همه گریان شده اند زار و پریشان

چه کنند چاره ندارند نیست درمان و دوایی

تو عزیز همه بودی کاش می ماندی و بودی

این چه رسمی است نهادی غم و هجران جدایی

چکنم بی گل رویت به کجا چشم بدوزم

شده ام واله و حیران سر به درگاه الهی

ای خدا این چه جفایی به دل زارو حزین است

طاقتم نیست خدایا بنما راه رهایی

به چه شوقی بنشینم به امید سر کویش

یا سراغش ز که گیرم در گهت هست پناهی

تو غریبانه برفتی ما غریبانه بسوزیم

با غریبان بنشینیم بی کس و یار و نوایی

در بهاری که تو رفتی بهر من عین خزان است

هر بهاری که بیاید نیست شوری و صفایی

تا صفا بود تو بودی خانه از روی تو گلشن

به گل و بلبل و بستان نبرم دست گدایی

من دعایم به خداوند که دهد صبر و تحمل

تا که شاید نمیرد دلم از درد جدایی

حیاتی-88/2/90

 .

قبل از چهل بعد از چهل

قبل از چهل بعد از چهل
تا چهل شاید باشد نام و یادت بر زبان
بعد چهل سخت است اثبات وجودت در جهان
آمدن رفتن راز باشد بر بشر معلوم نیست
هی مزن لاف درایت چیست معلوم و عیان
اسمان و اختران و چند باشد کهکشان
گر به قدر فهم فهمیدی نه ای از ابلهان
ما به تاریخ و زبان و قوم خود بالیده ایم
لیک در نقش وجود خویش سفیه و ناتوان
این جهان و هر چه می بینی ورای درک ماست
گر همین یک نکته دانستی شود آرام جان
باش همچو شاپرک پرواز کن در شوق روز
چون شب آید خواب و تاریکی ترا هست پاسبان
در سحر بر خیز تا بینی طلوع افتاب
این سفر پایان ندارد در زمان و در مکان
سیر نور اختران را در بیابان باز کن
میل تن با آب بودن را به دریا وارهان
با نفس تا اوج قله جان خود بر کوه ده
پا نهادی در بر آغوش یار مهربان
در چمنزاران به روی سبزه ها آرام گیر
تا به عطر و بوی معشوقت بمانی بی امان
این همه معشوق را عاشق فراوان آفرید
در میاننشان زندگی باشد همیشه جاودان
17/بهمن/1389
این شعر در واقع وضعیت ما انسان ها در مورد مرگ و زندگی بیان می کند که به زندگی به دید یک موهبت الهی نگاه کنید . و از همه لحظات آن بهره ببرید زیرا در زمان فرارسیدن مرگ شما فقط تا چهل روز یاد و نامی از شما در میان خواهد بود بعد از آن بسیار مشکل است اثبات کنی که به این دنیا پا گذاشته ای یا نه. آثارت،عکس هایت ،همه آن چیزی را که تصور می کنی ترا اثبات خواهد کرد در معرض نابودی است . فقط یک نفر می تواند اثبات کند که تو در این دنیا بوده ای زیرا او فقط یک زندگی به تو هدیه داد و معلوم نیست تو قدر آنرا دانسته باشی و یا نه و او جز خدای یکتا نیست..

علم و زندگی

گشت دیگر گون بشر تا عالمی دیگر رسید
کهنه دنیا مرد و دوران شکوفایی رسید
سالها بگذشت تا نیروی علم شد کارساز
شب های تار رفت و روز تابانی رسید
با وجود علم انواع صنایع شد بپا
چرخشی نو در هوای زندگی آمد پدید
ارتباطات زمینی و هوایی کشف شد
راه آبی را به زیر ناو کشتی ها کشید
اختراعات مکرر با وجود نحبگان
می رسد هر ثانیه از راه با نامی جدید
فن و دانش زیستن را بهتر و آسان نمود
بر تمامی سختی دوران خط بطلان کشید
تا بشر خلاق و خالق گشت و ابزار آفرید
صبح آرام رفاه و لذت از دنیا رسید
گر صفای عشق باشد در کنار علم و کار
آن بهشت اینجا ببینی نیست راهی بس بعید
23/اسفند/1389
.

لاله و لادن به سفر جاودانه رفتند

رمز و راز عاشقی را لاله گفت
در فراق لادن او آرام خفت
عشق لاله عشق لادن در جدائی ها نبود
لاله چون رفت ماندن لادن چه سود
رنج تا سی سالگی شان چشم بر حرمان ندوخت
در غروب شمع دیدی عاقبت پروانه سوخت
عشق ما اندر بهم پیوستن است
گر جدایی رخ دهد رنج و غم است
قطره های اشکم از دیده روان
راز دل گوید برایم این زمان
لیک دانم چاره ای در مرگ نیست
عالم از معشوق و عاشق تنگ نیست
عشق لاله ، لادن و عشق شور و حال زندگی است
این ترانه تا قیامت نغمه پایندگی است
18 تیر 1382
لاله و لادن دو خواهر دو قلوی بهم چسبیده بودند که تا سن سی سالگی زندگی کردند . تلاش زیاد توسط پزشکان داخلی جهت جداسازی آنها انجام شد . و پزشکان احتمال مرگ آنها را در عمل جراحی می دادند. لاله و یا لادن به تحصیلات خود تا سطح کارشناسی ادامه داد و دو خواهر بسیار بهم عشق می ورزیدند بطوریکه یکی استراحت می کرد و دیگری درس می خواند .شوق جدا شدن بوسیله عمل جراحی بالاخره در آنها بالا گرفت و موافقت کردند که این عمل روی آنها انجام شود . پزشگان خارجی دست به این عمل زدند و متاسفا نه عمل جراحی با موفقیت همراه نشد و این دو خواهر زیبا که از شگفتی های روزگار ما بودند به سفر جاودانه رفتند . روحشان شاد.
.

لادن و لاله


لاله و لادن بیژنی دوقولوهای به هم چسیبده ای بودند که بعد از ۲۸ سال قصد جدا شدن از هم داشتن را داشتند و بر اسر اثرات بعد عمل جراحی درگذشتند.

اثر زیر کاری به یاد لاله و لادن بیژنی

خواننده: حشمت حیاتی
آهنگ و تنظیم کننده: آیدین داودی
شعر: حشمت حیاتی

Ladan Bijani and Laleh Bijani (January 17, 1974 – July 8, 2003) were Iranian law graduates. They were conjoined twin sisters, joined at the head, who died after their complicated surgical separation. Above song is by Heshmat Hayati (singer and poem) and Aidin Davoodi (music) to show sympathy toward them..